
حدیث عشقِ تو دیوانه کرده عالم را به خون نشانده دل دودمان آدم را غمِ تو موهبت کبریاست در دل من نمیدهم به سُرور بهشت این غم را غبار ماتم تو آبرو به من بخشید به عالمی ندهم این غبار ماتم را یادم نمیرود که همه عزّتم تویی من پای سفرهی تو شدم محترم، حسین لطفی که کردهای تو به من، مادرم نکرد ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین **** سقّای دشت کربلا اباالفضل اباالفضل اباالفضل دستش شده از تن جدا اباالفضل اباالفضل اباالفضل حالا که میری یه وقت دیر نکنی جلوی خیمه منو پیر نکنی من به تو تکیه زدم با رفتنت کوه من، منو زمینگیر نکنی همه از دست تو آبرو میخوان خاک پاهاتو برا وضو میخوان اگه آب نشد، نشد پاشو بیا بچهها آب نمیخوان عمو میخوان یه تار موتو به دنیا نمیدم چشماتو به صد تا دریا نمیدم به تو قول میدم تموم دخترا بمیرن معجر به اینا نمیدن به سرت عمود آهنین زدن تو حسین شدی برا همین زدن کمر تو کمر منو شکست تا زمین خوردی منو زمین زدن عمریام سیّد و سَرور خواندی چه شد اینبار برادر خواندی؟ مادرت فاطمه آمد به برم یاریام کرد و صدا زد پسرم حسین...