بازبان لعل لب خشک مدارا نکند

بازبان لعل لب خشک مدارا نکند

[ حسین طاهری ]
با زبان لعل لب خشک مدارا نکند
جگر سوخته را آب مداوا نکند

من دعا می‌کنم از سوز جگر تا هرگز
مردی از مردم نامرد تمنّا نکند

خواهش آب نمودم ز شما تیر آمد
هیچ کس با گل نشکفته چنین تا نکند

هرچه آمد به سرم دست به زانو نزدم
جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم

نانجیبان گل بی‌بر وبرگم را کشتند
رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند

********

حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی
حالا اومدی حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی
عمو عباس رو نیاوردی چرا ؟ تنها اومدی
حالا اومدی ،خوابن حالا تموم دخترای شام اومدی
حالا که نمی‌تونم بگم اومد بابام اومد ف اومدی
حالا که سفید شد از نبودنت موهام اومدی
بابایی خیال کردی قهرم حالا اومدی واسه آشتی
نمیگی چرا رفتی و ما رو تنها گذاشتی ، بابایی

یه شب جا موندم و اومد سراغم
همون مردی که با من خیلی بد بود
الهی که دلش تیش بگیره 
که دل سوزوندن رو خیلی خوب بلد بود
همش می‌گفت عموت کجاست حال تو رو نگاه کنه
بگو از علقمه بیاد ، دست بسته‌ات رو باز کنه

بابا بابا باباحسین ،بابا بابا باباحسین(2)

********

آن شب که من از ناقه افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی؟ از ما تو جدا بودی ...

آن شب که تو از ناقه افتادی و غش کردی
من بر سر نی بودم کی از تو جدا بودم؟

نظرات