جای تو پای سفرهی افطار مادر است محتاج یک دعای تو والله نوکر است ای روزهدار روضهی بیتابی و عطش نزدیک ظهر غصهی تو لَعل اصغر است لبتشنه یاد تشنگی شاه کربلا ذکرت عمو عطش شده و دیدهات تَر است ******** اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اَختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را لبم از تشنگی خشک استوجوهردرصدایم نیست برو در نهر علقم کن خبر، آبآور خود را به همراه مسافر آب میپاشند،من ناچارم به دونبال تو ریزم اشک چشمان تَرِ خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را