بیسوز تو بر آتش آهم شرری نیست غیر از سر کوی تو به عالم خبری نیست با نام تو گر زهر بنوشم همه نوش است بیذکر تو در تیر دعایم اثری نیست بگذار که همچون شجر خشک بسوزد آن را که دل سوخته و چشم تری نیست در هر شب هجران تو ما سوختهگان را غیر از شرر ناله چراغ سحری نیست بر حُلّهی احرام خود از خون بنویسید غیر از حرم یار حریم دگری نیست هر سو نگری منظر حُسنی است زدل دار یارب چه توان کرد که صاحب نظری نیست گشتم همه جا تا سر کوی تو رسیدم دیدم که به غیر از درِ این خانه دری نیست هرگز نپسندی نپسندی که برانی هر چند که دانی زمن آلوده تری نیست از روز ازل بر کفن خویش نوشتیم جز مهر تو بر آتش دوزخ سپری نیست گر بذر به گلخانهی فردوس بکارم بی مهر تو جز شعلهی نارم ثمری نیست «میثم» ندهد خاک درت را به دو عالم بالله قسم سخت تر از این ضرری نیست ********** شاعر: غلامرضا سازگار *******