اگر ابرم، چرا باران به این صحرا نمیبخشم گمانم بُخل دارم، چونکه چون دریا نمیبخشم من از عفو تو میخواهم سحرها، روزها اما نمیدانم چرا همسایهی خود را نمیبخشم چه إرحَمْ تُرحَمْی خواندم شب و وقتیکه صبح آمد عیالم بخشش از من خواست، دید اما نمیبخشم خطایی میکند گهگاه فرزندم، خداوندا چرا وقتی پشیمان شد، خداوندا نمیبخشم شفای قلب بیمارم، مناجات ابوحمزه است تو هم من را ببخشی، خویش را مولا، نمیبخشم خطاکارم، گنهکارم، پر از عصیانم اما من پریشانم، پشیمانم، نگو آقا، نمیبخشم تو حق داری از این بیچاره رویت را بگردانی به من هر چیز میخواهی بگو الا نمیبخشم شفیع آوردهام با خود، ببین گریانِ زهرایم نگو با من، تورا در روضهی زهرا نمیبخشم