
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند عاقبت داغ تو را بر دل من بگذارند ساربان ميشوم و ميبرمت سويِ حرم من خودم نوكر تو هستم، اگر بگذارند انس طفلانۀ ما گم شده در موي سپيد بغلم كن كه مرا خاطرهها بسيارند بادها هم زِ منِ سوخته ره كج كردند ابرها نيز به يك جاي دگر ميبارند تو سواري و لبم تا به گلويت نرسد بوسه را گرچه از اين فاصله هم ميكارند شاعر: محمد سهرابی ***