
یوسفِ خیمهها، از حرم میروی خسته و تشنه لب، از برم میروی پشت تو به چشمِ گریان، میرود زِ پیکرم جان خیمه یک سَره بخواند، از حرم نرو علی جان شبیه پیغمبر من آیینه مادر من برو علی اکبر من (علی علی اکبر من)3 **** بی تو از زندگی، ساده دل میبُرَم تو زمین میخوری، من زمین میخورم ای عزیزِ جانِ لیلا، شد تنِ تو أربا أربا جان نده به روی دستم، جان مَکَن کنارِ بابا فاطمه خون جگر شد سهم فرقت تَبر شد وای که شَقُ القَمر شد (علی علی اکبر من)3 **** آخر از نیزهها، داغ تو دیدهام در عبا پیکرت، را خودم چیدهام پاشو از زمین علی جان، تا که من ندادهام جان آبرو بِخَر عزیزم، زینب آمده به میدان کبوتر من پرت کو رُخ چو پیغمبرت کو بقیۀ پیکرت کو (علی علی اکبر من)3 ****