
زینب، كن دعا زنده نمانم زینب، رفته از دستم جوانم خواهرم بنگر، بی علی اكبر لرزه دارد زانوانم یاری ام كن تا، ماه لیلا را تا دمِ خیمه رسانم ارباً اربا شد، اكبر من نقش صحرا شد، اكبر من *** رفت و، حاصل عمر مرا برد مُردم، تا كه دیدم بر زمین خورد لحظه ی آخر، بر درِ خیمه از لبش تا بوسه چیدم تشنه بود و آب، از پدر می خواست من فقط خجلت كشیدم یوسف خیمه، از بَرم رفت هر قدم جان از، پیكرم رفت *** این دشت، پُر شده از یاس پِرپَر هر جا، می روم افتاده اكبر از زمین آرام، پیكرش را چون در عبایم می گذارم جا نماند تا، بر زمین چیزی تكه ها را می شمارم خسته و پیرم، بعد اكبر من زمین گیرم، بعد اكبر