سپه شام و کوفه شد هراسان

سپه شام و کوفه شد هراسان

[ حاج محمدرضا طاهری ]
سپه شام و کوفه شد هراسان 
که خودِ پیغمبر زده به میدان 
برو تسخیرِ قلعه کن علی جان، ماشاءالله

(خُلق و خَلق و منطقاً طاهایی تو
میوه‌ی دل من و لیلایی تویی) ۲
خَیرا حافظاً به گوشت می‌خوانیم 
نسلِ اول بَنِ الزهرایی تو 

(یابن الحیدر علی‌اکبر...)

تو که ممسوس ذاتِ کبریایی
وسطِ انبوهی زِ نیزه‌هایی
به دعا مشغولم حرم بیایی انشاالله 

تا رو در روی تو لشکر می‌آید 
دست مادرت به معجر می‌آید 
می‌گویی اَنا علی و می‌بینم 
کُفرِ این منافقان درمی‌آید 

(یابن الحیدر علی‌اکبر...)

بنگر بین خنده‌ها نشستم 
شده تکه‌تکه عصای دستم 
تو شکستی من هم ببین شکستم، اِنّا لِله

وای من زِ جسم اِرباً اِربایت 
جمعت کردم و کم آمد اعضایت
تشیع جنازه‌ات مظلومانه‌ست
تابوتت شده عبای بابایت 

(یابن الحیدر علی‌اکبر...)

سپه شام و کوفه شد هراسان ۲
که خودِ پیغمبر زده به میدان 
برو تسخیرِ قلعه کن علی جان، ماشاءالله

نظرات