سپه شام و کوفه شد هراسان که خودِ پیغمبر زده به میدان برو تسخیرِ قلعه کن علی جان، ماشاءالله (خُلق و خَلق و منطقاً طاهایی تو میوهی دل من و لیلایی تویی) ۲ خَیرا حافظاً به گوشت میخوانیم نسلِ اول بَنِ الزهرایی تو (یابن الحیدر علیاکبر...) تو که ممسوس ذاتِ کبریایی وسطِ انبوهی زِ نیزههایی به دعا مشغولم حرم بیایی انشاالله تا رو در روی تو لشکر میآید دست مادرت به معجر میآید میگویی اَنا علی و میبینم کُفرِ این منافقان درمیآید (یابن الحیدر علیاکبر...) بنگر بین خندهها نشستم شده تکهتکه عصای دستم تو شکستی من هم ببین شکستم، اِنّا لِله وای من زِ جسم اِرباً اِربایت جمعت کردم و کم آمد اعضایت تشیع جنازهات مظلومانهست تابوتت شده عبای بابایت (یابن الحیدر علیاکبر...) سپه شام و کوفه شد هراسان ۲ که خودِ پیغمبر زده به میدان برو تسخیرِ قلعه کن علی جان، ماشاءالله