گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را

گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را

[ ایمان کیوانی ]
(گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را) ۲
به هر گل می‌رسم می‌بویم او را

گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت

برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری

چرا بر تن برادر سر نداری
بمیرم من مگر مادر نداری

امان ای دل ای دل ای دل ای دل حسین
بسوز ای دل ای دل ای دل ای دل حسین

نوای کاروان امشب زند آتش به جانم
خدایا بر ملا شد برملا راز نهانم

مران محمل مران ای کاروان آهسته‌تر ای جان زینب
که من دل خسته‌ای جامانده از این کاروانم

(حسین من...)۳

برادرجان دعا کن خواهرت زینب بمیرد
نباشد تا که از اقبال تو ماتم بگیرد

به ما گفتی صبوری کن صبوری ای برادر
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد ای برادر

(حسین من...) ۵

رفتیم توی روضۀ یک شاهِ کم سپاه
آیینه‌ای ز فرط عطش می‌کشید آه

انبوه تیغ بود و نیزه بود و آه
آری رسیده‌ایم به گودی قتلگاه

پیراهن سیاه مرا پاره پاره کن
مادر بیا به حال حسینت نظاره کن

نظرات