چه تاریکه و دلگیره این خاک

چه تاریکه و دلگیره این خاک

[ مهدی رسولی ]
چه تاریک و دلگیره این خاک 
عجب روز و شب‌هایی داره
کسی که دیده کربلا رو 
بقیع اشکشو درمیاره 

وای، بقیع حداقل، داره چند تا زائر 
اگه بی‌صدا غرقِ گریه‌ست 
ولی اون‌که الان
تو این روزا حتی یه زائر نداره رقیه‌‌ست 

بقیعِ ویرونه
خیلی مثل خرابه می‌مونه
بی‌مرقد و نوره 
با اینکه از قبر نبی دوره
تو چشم انظار نیست 
شکر خدا تو دل بازار نیست 

اَمون از این غربت...

مگه شهر پیغمبر اینقدر 
می‌تونه پُر از کینه باشه؟
دوباره با دستای بسته 
امامی توی کوچه‌ها شه

وای، یه عده شبونه 
به آتیش کشیدن، درِ بیتِ بیت‌الحرام رو 
با پای برهنه
بدون عبا و بی‌عمامه بردن امامو

غربت از این بیشتر؟
تو راه زمین می‌خورد همه‌ش با سر 
پشت سرِ مرکب 
شد روضه‌خونِ محملِ زینب 
می‌سوخت از این ماتم
شد همسفر زینب با نامحرم 

اَمان از این غربت...

مگه جای اولاد زهرا
آخه توی بزم شرابه؟
شکستن غرور امامو 
دل از این مصیبت کبابه

وای، نگاش خیسه بارون دلش غرقِ خون شد
تا که بی‌حیا زد تعارف 
شکست حرمتش رو  نگفت این امامه
باید مُرد بجای تأسف 

با این عزا جون داد
تا یاد مجلس یزید افتاد
اونجا که اون ملعون 
با خیزرون زد رو لب و دندون 
خیلی جسارت کرد
وقتی حسین قرآن تلاوت کرد

نظرات