
هَر دَم از خیمهها، میرِسَد بوی سیب دختر فاطمه، میشود بیشَکیب دل پُر از تبِ حسینَ است، آخرین شبِ حسینَ است این اِلَیهِ راجعون چیست، بشر روی لَب حسینَ است امان از این شامِ هِجران رِسَد خوشیها به پایان حَرم شده دِل پریشان (غریبِ مادر حسین جان)3 **** آخرین لحظههاست، کودکان راحَتند بعد از این در دلِ، آتشِ غارتند امشب از حریمِ جانان، میرِسَد نَوایِ قُرآن بَعد از این رِسَد صدای، خَندههای نِیزهداران برای طِفلی که خواب است دلِ عمویش کَبابَ است به فکرِ یِک قَطره آب است (غریبِ مادر حسین جان)3 **** نیمه شب هَر طَرف، میرود شاهِ دین هَر قَدم تیغ و خار، میکِشَد از زمین وای از آن دَمی که فردا، کودکانِ آلِ زهرا میششوند از آتش و دود، در به در میانی صحرا سنان و خنجر میآیند همین که لشکر میآیند برای معجر میآیند (غریبِ مادر حسین جان)3 ****