غیر جنون، غیر عشق کار ندارد این دل دیوانه اختیار ندارد صحبتِ یار است و یک لحظه عبورش حق بده قلبم اگر قرار ندارد من نه فقط، هر که شده عاشق آن حُسن غیر تماشاش کار و بار ندارد هر که به دورش پرید، هستی خود داد آخرِ پروانگی مزار ندارد او همه زیبایی خداست و آمد دید خدا تابِ انتظار ندارد دست و دلم ریخت تا شنید محمّد جانِ من این عاشقی هوار ندارد؟! روز ازل لب زدم به جام محمّد شُکر که دیوانهام به نام محمّد صادر اوّل تویی تعیُّن عظما جلوهی اعظم تویی تجلّی اعلا این خط و ابرو و روی خال نباشد جمع خدا کرده است جملهی اسما دیدن اوج تو و شکوه تو، هیهات فهم تو با جمله انبیاست نه حاشا نور نگاه تو در آن طور تجلّی آتش موسیٰست یا که قبلهی عیسی ما نتوانیم حقّ حمد تو گفتن با همه کروبیان عالم بالا آتش نمرود شد بهشت برایش نام تو را تا خلیل برد به لبها شعله گلستان شد از سلامِ محمّد شُکر مسلمان شدم به نام محمّد باز تبسّم نما بهانهی زهرا جلوه کن ای ذکر دانه دانهی زهرا جانِ خدیجه همه جهان علی تو جاذبهی نور جاودانهی زهرا هر سر صبح آمدی مقابل خورشید تاکه سلامی کنی به خانهی زهرا آمده جبریل باز پشت قدومت سجده کند تا به آستانهی زهرا بین دو پهلوی تو فاطمهی توست هر ضربان دلت نشانهی زهرا هست فقط فاطمه هر نفس تو هست فقط یا علی ترانهی زهرا یاد تو آمد، به یاد فاطمه هستیم شُکر که ما خانهزادِ فاطمه هستیم ****** یا علی، یا علی مالکِ مُلک دلی نام زیبای تو شد رافع هر مشکلی یا علی یا مولا، ای نگار زهرا یا حیدر یا حیدر یا مرتضی