ما شرافت داریم از امام حسن امیّد شفاعت داریم رخت مشکی به تن و زیر این بیرق تعزیه لیاقت داریم پسر فاطمهایم همه در سینه خود درد ولایت داریم گرچه آلوده شدیم امشب از روضه یک حجره حکایت داریم جگرش میسوزد شب آخر همه بال و پرش میسوزد زهر کاری شده و جگرش، بال و پرش، چشم تَرش میسوزد مادرش آمده است ولی انگار از این غم پسرش میسوزد همه عضو تنش باز با یاد همان میخ و درش میسوزد شب آخر شده است پسرش آمده و هجره معطر شده است روی خاک است تنش با لب تشنه شبیه گل پرپر شده است گرچه او تشنه لب است ولی با دست پسر لعل لبش تر شده است ولی افسوس، حسین بالب خشک، اسیرِ لب خنجر شده است ***