شراره‌های آهت می‌باره از نگاهت

شراره‌های آهت می‌باره از نگاهت

[ حاج مهدی سلحشور ]
شراره‌های آهت، می‌باره از نگاهت 
شده نصیبِ لحظه‌هات چشای غم گرفته 
مثِل دلِ آسمونا دل تو هم گرفته 

غریب این دیاری و فقط شده غصه و غم انیسـت 
گواه قلب خون و آشفته‌ی تو میشه چشای خیست 

با حالِ روز خسته، با قامتی شکسته 
مثل مادر می‌خونی نمازتو نشسته 

(ای وای حسن، حسن جان)

یه عمره بی‌قراری، غریبِ این دیاری 
دلت آتیش می‌گیره از شرارِ زهرِ غربت 
سه ساله بودی که آوردنت به شهرِ غربت 

هر وقت تو کوچه‌های شهر بی‌کسی 
ابری شد آسمونت 
آروم آروم اشکِ چشاتو پاک می‌کرد 
بابای مهربونت 

من بمیرم برای اون دختر سه ساله
که همدمی نداشت جز حسرت و اشک و ناله

نظرات