سر دست خویش بر آن سرم‌

سر دست خویش بر آن سرم‌

[ حسین سیب سرخی ]
سر دست خویش، بر آن سرم
که تو را به دست خدا دهم
رخ تو به خون، رخ خود به خونِ گلو بشوی
که فدا شوی و فدا شوم

که تو را به دست خدا دهم
به تمام خلق ندا دهم
که فدای همهمه بود و ما
که فدای هم همه هستِ ما

ای وای علی‌اصغرم...

مهِ آسمانِ امید من، گل نو شکفته‌ی پَرپَرم
مگذار دیده به روی هم، که تویی تمامیِ لشکرم

تو مرا زدی و من آمدم
که به سوی قتلگه‌ات بَرم
که به پیش پیر بگیرمت
که به دست خود کنمت فدا

ای وای علی‌اصغرم...

متحیرم به سکوت تو که خموش و غرق تلاطمی
نه اشاره‌ای نه نظاره‌ای نه کنایه‌ای نه تکلمی

بگشا زبان، به ترانه‌ای بربا دلم، به تبسمی
 که تو بر فراز  دو دست من عَلمی به صحنه‌ی کربلا

ای وای علی‌اصغرم...

قطرات خون تو می‌شود گل سرخ دامن کربلا
نه هراس بر سر دست من‌ که تو من شوی سپر بلا

من و تو دو کشته‌ی راه حق دو ذبیح مسلخ ابتلا
نه عجب قریب گوش زدن گلو و لب و دهنت جدا

ای وای علی‌اصغرم...

چه خوش است در شرر عطش
که به خون چهره بشویمت
چه خوش است وقت وداعِ گل
چو گل بهشت ببویمت

چه خوش است سینه سپر کنی
که شبیه پیش ببویمت
چه خوش است بند گُلی به خون
که قبول کرده تو را خدا

ای وای علی‌اصغرم...

دریاب، منِ بی‌دست و پارو
ارباب، بیا ببَر دلارو
مهتاب، نورانی کن شبارو

نظرات