
زهرا که وجودش سبب خلقت ماست صد شکر که نور مهر او قسمت ماست فرمود امام عسکری در وصفش ما حجت خلق و فاطمه حجت ماست آفرینش باغ توحید و بهارش فاطمه است دین و قرآن تا قیامت اعتبارش فاطمه است مصطفی فخر نبودت افتخارش فاطمه است مرتضی دست خدا و دستیارش فاطمه است دستیارش نه، همه دارو ندارش فاطمه است ای خوشا آن کس که روز حشر یارش فاطمه است در ثنای او همان اقرار عجز ما بس است گفتن اوصاف کوثر را نه کار هر کس است اوصاف کوثر باید از کوثر بپرسی زانو زده از احمد و حیدر بپرسید ذریه ی آدم نمیدانند او کیست سلمان و بوذر هم نمیدانند او کیست ناموس حق شمس شرف بحر کرامت دخت نبی کف علی مام امامت مقصود حق در سوره ی کوثر جز او کیست دخت رسول و همسر حیدر جز او کیست مریم شود خم در حضور زینبینش جبریل شد گهواره جنبان حسینش این هست و بود رحمت للعالمین است این کُف بی کُف امیرالمومنین است مولا امیرالمومنین محو مقامت مامور ختم الانبیا بر احترامت دست تو بالای سر خلق دو عالم پایت به چشم حاملان عرش اعظم هم قبله ی جان هستی و هم کعبه ی دل تا چند با ما خاکیان در خانه ی کم با گردش دسداس تو گردید خورشید از پرتو مهر تو پر شد تا درخشید فردوس مسکین در کاشانه ی توست بار ولایت همچنان بر شانه ی توست گوش تو پر از نغمه ی روحی فداهاست ذکر تو دائم لا اله لا الهاست دست تو دست کبریا در آستین است جان تو در تن جان ختم المرسلین است چشم تو بر چشم محمد حا و میم است ابروت بسم الله رحمن رحیم است تو دست و بازوی علی روز مصافی تو ذوالفقار شیر یاور در غلافی تو کیستی سر تا قدم پیغمبر هستی تو یک امیرالمومنین دیگر هستی با هر نگه دل بر تو میبازد پیمبر روز جزا هم بر تو مینازد پیمبر ای آسمانها قبضه ای از تربت تو سیارگان باران ابر رحمت تو تو کیستی که ذات پاک بینیازت نازد به اوج بی نیازی درنمازت تو کیستی که ذات حق خوانده عزیزت اعجاز مریم آید از دست کنیزت گلخانهی فردوس مهمانخانه توست طاووس جنت اولین ریحانهی توست حورا به زلف خویش، نوبت خانهات رفت کعبه زیارت میکند کاشانهات را خانهای از خشت و از گل هر خشت آن بیت الحرام یک جهان دل ماه فلک را در حیاتش چراغانی است خورشید گیرد از چراغش روشنایی بال و پر روح القدس فرش زمینش گهواره جنبان گشته جبرئیل امینش عطر نسیم روحبخشش روح آدم در خویش پرورده دو عیسی و دو مریم صحن زمینش آسمان، آسمانهاست بال بلندش کهکشان، کهکشانها خیزد به گندم نغمه تکبیر از این بیت سیرت گرفته آیهی تطهیر از این بیت میکال بر این آستان تعظیم دارد جبرئیل از این خانه دارد هرچه دارد تو آفتابی و جهان دریای نورت تو نخل نوری قلب احمد کوه تورت تو عصمت الهی و ما غرق گناهیم تو چشم حقی ما اسیر یک نگاهیم تو کوثری ذریهات خیرالکثیر است تو مادری و عالمت طفل صغیرت تو بیکران دریای رحمت تو چهره و ما ذره های بیحسابیم تو شمع جمع و خلق عالم بی تو فردند تو آن طبیبی که طبیبان تو دردند تو تا قیامت مادر سلف و قیامی روز قیامت هم امامت را امامی در بندگی کار خدایی آید از تو دست خدا، مشکل گشایی آید از تو از فکر فهم وهم ما بالاتر هستی روز قیامت میشناسندت که هستی بال ملک در حشر گردد فرش راهت ریزت برات حق از موت نگاهت آن روز امت هرچه دارند از تو دارند پیغمبران هم بانگ یا زهرا برآند محشر سراسر پابست توست، زهرا پروندهی شیعه به دست توست، زهرا آن روز گردد جمع گرد دوستانت هر شعله گردد لالهای از بوستانت آید ندا از جانب ذات الهی محبوبه ام از من طلب کن هرچه خواهی محبوبه ام گو خلق را بر عصمت و پاکی بخشم بر وصلههای چادر خاکی بخشم امروز محشر میکند از تو اطاعت اینک شفاعت کن، شفاعت کن شفاعت آنقدر میبخشم که تو خوشنود گردی رازی ز لطف حضرت معبود گردی ما دادهایم امروز بر تو پادشاهی از ما خدایی از تو اما دادخواهی امروز در بین خلایق داوری کن هم اولیا هم انبیا را مادری کن آن روز خون جوشد ز رگهای حسینت خیزن بهر دادخواهی زینبینت آن روز محشر هرچه دارند از تو دارند پیغمبران هم بانگ یا زهرا برآند آن روز محشر میخروشد با خروشد باید ز هر سو بانگ یا زهرا به گوشت آن روز حکم از خالق یکتا بیاید هر کس که زهراییست با با زهرا بیاید آن روز صحرای قیامت محشر توست محشر همه زیر لوای شوهر توست روزی که امتها ز دوزخ میهراسند هم فاطمه هم شیعهاش را بشناسند آتش کجا و ما کجا کی باور ماست ما با همه گفتیم زهرا مادر ماست کافر اگر مهر تو باشد در سرشتش دوزخ به یک یا فاطمه گردد بهشتش مهر تو پوشد زشتی افعال ما را لطف تو شوید نامه اعمال ما را در گیرودار حفر خود ما را صدا کن چون دانه از خاشاک یک یک را جدا کن هر قطره اشک ما به یادت کوثر ماست بود و نبود ما همین چشم تر ماست لطف و عطای تو تو را در حشر آرد تا ناقهات بر چشم محشر پا گذارد ور نبود بهر شفاعت قنبرت بس ورنه کل خلقت یک نگاه بوذرت بس روز قیامت روز وانفساست فردا ای وای بر آن کس که بیزهراست فردا ای وای بر آنان که عهدت را شکستند هنگام استمداد تو ساکت نشستند تنها نه دست دخت احمد را شکستند والله بازوی پیامبر را شکستند باید بگویم فاطمه نقش زمین شد باید بگویم شیر حق خانه نشین شد باید بگویم حق پیغمبر ادا شد با یک لگد یک آیه از کوثر جدا شد باید سخن از دستهای بسته گویم خون گریمو از پهلوی بشکسته گویم