رو نیزه بودی صدات زدم: بابا منم میونِ این شهر پیچید صدای شیوَنم تُو شامِ تاریک منم که روز روشنم یه خرابه فاصلهست میونمون باید این فاصله رو بردارم سرت از نیزه میاد رُو دامنم داغ تو رُو دلشون میذارم اشک شوق گریهها، گریههای بیصدا نوبت منه تا شهید بشم، یادگار کربلا (میدونم این خرابه آخرِ خطه اونی که رفتنی میشه رقیَّته) ٢ داغ یتیمی اَمون نذاشته واسه من طعنه شنیدم تُو کوچهها از مرد و زن دلم شکسته از شامیهای بد دهن من کجا و بزم مِی کجا بابا؟ بردنم محلّهی یهودیا تو که دیدی حالمو از روی نِی دیگه وقتشه بهم بگی بیا خستم از فراق تو، کشته ما رو داغ تو سخته واسه تو پیش من بیای، من میام سراغ تو میدونم این خرابه آخرِ خطه اونی که رفتنی میشه رقیَّته