خشکی لبات، زده آتیشم

خشکی لبات، زده آتیشم

[ کربلایی نریمان پناهی ]
خشکی لبات زده آتیشم 
با داغت حسین دارم آب می‌شم 

آب می‌شم با غم تو عذاب می‌شم 
دارم خونه خراب می‌شم حسین جانم 

یادم نمیره که سرت جدا شد از قفا 
رو خاک داغ صحرا می‌زدی تو دست پا 

غریبونه مادرمونو می‌زدی صدا 
فدای غربتت بشم غریب کربلا 

به یاد داغ تو خونِ چشم تَرم 
ازم گرفتنت غریب مادرم 

ریختن رو تنت میون گودال 
یادم نمی‌ره که شدی پامال 

گریونم رسیده به لبم جونم 
روز و شب زِ تو می‌خونم حسین جانم 

دیدی چجوری آخرش ازم گرفتنت 
منو با سلسله تو رو رو نیزه بردنت 

یادم نمی‌ره طعنه ها و اون جسارتا 
حرومیا رحمی نکردن به پیراهنت 

به یاد داغ تو خونِ چشم تَرم 
ازم گرفتنت غریب مادرم

دلتنگ توام سر و سامونم
مثل تو رسید به لبم جونم

محزونم یه سال ونیمه گریونم 
یه سال و نیمه بارونم، حسین جونم

یادم نرفته نیزه بود میون نای تو
قربون اون تلاوت و سوز صدای تو

آخر عمرِ زینبه می‌شم فدای تو
کارمه تو نماز شب دعا برای تو

دعای تو همیشه پشت زینبه
پیرهن تو داداش تو مشت زینبه

(غریب مادرم، عزیز خواهرم)۳

یادم اومده می‌دیدم از تل
شمر اومده بود میون مقتل

تاب خوردی از دم خنجر آب خوردی
سه روزه که آفتاب خوردی، حسین جانم

تو رو زدند تو کربلا با بغض مرتضی
تو قتلگاه بودی رضا به حق رضا

جماعتی که با وضو نیزه بهت زدند
جواب پیغمبرشونو چی میخوان بدن

خولی و شمر دون سنان و حرمله
گرفتند از یزید هزار ...

نظرات