
آمدم باز سمت روضۀی نور با دوتا پای خسته آمدم دلتان را شکستهام آقا با دلم که شکسته آمدم حرفهای نگفتهام با تو مانده روی زبان قاصر من گرچه وضع مرا تو میدانی همهجا رو زدی بخاطر من آسی از لحظههای عصیانم دستهای قنوت من لمس است حال پاک کن لکههای عصیان را روی تو اظهرُ مِنَ الشَّمس است گرچه حق بود مهربانی را پیش این تندخو نیاوردند کار من آینه شکستن بود کار تو به رو نیاوردن مضطر از بی کسی شدیم ای عشق ای کس و کار بی کسان الغوث در حصار گناه افتادیم آه یا صاحب الزمان الغوث **** عکس امشب که خوش احوال تو را میبینم عصر فردا ته گودال تو را میبینم آمدم تا که دلی سیر کنارت باشم شانه بر مو بزنی آینه دارت باشم **** از من خسته به ولله زمینگیرتری چقدر پیر شدی از حسنم پیرتری مادرم بود که آگاه ز تقدیرم کرد من اگر پیر شدم پیریِ تو پیرم کرد عصر فردا به دل مضطر من رحمی کن ته گودال به چشم تر من رحمی کن **** من ببینم که تو بی پیرهنی میمیرم تکیه بر نیزۀ غربت بزنی میمیرم آه از سینۀ پر خون بکشی می میرم از دهان نیزهای بیرون بکشی میمیرم سنگ پیشانی یحیی بخورد میمیرم سینۀ خستۀ تو پا بخورد میمیرم وای اگر طعنه ز دشمن بخوری میمیرم بی هوا نیزه ز گردن بخوری میمیرم سر گودال من از هول و ولا میمیرم زودتر از تو در کرب و بلا میمیرم دختر فاطمهام پس به لگد میمیرم بر سر و صورت تو چکمه خورَد میمیرم آخ پنجۀ کینه به مویت برسد میمیرم نیزهای زیر گلویت برسد میمیرم از نبی بوسهای بر حنجر تو میبینم خنجری کند به پشت سر تو میبینم مردم از غم بروم فکر اسیری باشم قبل از آن فکر مُهیای حصیری باشم **** گفته بود یه روز بهت این غمها رو مادرم زینبم صبور باش تو اسارت حرم خار این بیابونو دونه دونه کندم و حالا میسپارم بهت بچههامو خواهرم این اهل کوفه تو دستشون رماح و احجار و سیفه **** بگم چی میشه، حرمله با کمان میاد بگم چی میشه شمر میاد سنان میاد بگم چی میشه پیر عصا زنان میاد بگم چی میشه بعد سنان بد دهن بگم چی میشه میشم بدون پیرهن بگم چی میشه نعلهای تازه میزنن