پسر فاطمه، نور دو چشم رضا

پسر فاطمه، نور دو چشم رضا

[ حاج جواد حیدری ]
پسر فاطمه، نور دو چشم رضا
همسرش قاتل و خانه‌ی او کربلا

تشنه و خون‌جگر، می‌زند بال و پَر
وا غریبا وا اماما، وا غریبا وا اماما

خاک حجره بوَد شاهد تنهایی‌اش
شد کبود از جفا، صورت زهرایی‌اش

شکرِ حق بر تنش، مانده پیراهنش
وا غریبا وا اماما، وا غریبا وا اماما 

با لبی پُر زِ خون، مرا صدا می‌زنی
من نگَه می‌کنم تو دست و پا می‌زنی

داغ تو بر دلم، قاتلت قاتلم
یا بُنَیَّ یا بُنیَّ، یا بُنَیَّ یا بُنیَّ

نظرات