می‌بینی اسیر تو دست

می‌بینی اسیر تو دست

[ جواد مقدم ]
(می‌بینی، اسیرِ تو دست یه مشت بی‌حیامو
می‌بینی، دیگه درنمی‌یادش حتی صدامو 
می‌بینی، تو اشک غریبیِ توی چشامو)2
 می‌بینی 

(شبیه،  یه ابر بهاری می‌بارم
سرم رو،  رو دیوار غربت می‌ذارم
روی لب،  فقط اسمتو من میارم، حسین جان)۲

حسین جان ... 

(می‌بینی، شده حال و روزم چقدر گریه‌آور)2 
می‌بینی، شدم تنها و بی‌کَس و یار و یاور 
می‌بینی، منو با دل خون و با قلب مضطر 
می‌بینی 

(می‌بینم، که پایان این ماجرا رو 
می‌بینم، تن افتاده زیر پا رو 
می‌بینم، سر رفته رو نیزه‌ها رو)2

حسین جان ...

(غمِ تو، سفیرت رو بدجوری پیر کرد امیرم)2 
که این شهر، کوفه شده پر ز نامرد، امیرم 
(تا وقت هست، عوض کن مسیرت رو برگرد امیرم)2 

(می‌بینم، تو گودال تن بی سرت رو
می‌بینم، رو خاک، غرقِ خون پیکرت رو 
می‌بینم، دل‌آشوبیِ خواهرت رو)2

حسین جان ...

نظرات