من زینبم که یک تَنه تیغ غضب کشید من زینبم، من زینبم کارِ سران شام به یا لَلعجب کشید من زینبم، من زینبم جوری تشر زدم پسرِ سعد عقب کشید من زینبم، من زینبم به غیرِ آیهی قرآن سخن ندارم من مدافع حرَمم کوه اقتدارم من میانِ دستم اگرچه که ذوالفقاری نیست به وقتِ خطبه و منبر چو ذوالفقارم من به منبر رفتم، جنگِ کافر رفتم زنی بودم که فتحِ خیبر رفتم چنان لرزاندم کاخ شام و کوفه همه فهمیدن من به حیدر رفتم یا زینب...