شمر اگه بره سنان نمیگذره تو قتلگاه تو زمان نمیگذره غروب شد، خورشید نشست شمر ولی از تَنت پا نشد اذان شد نمازش رو بست راه حلقِت ولی وا نشد یک زن تنهام چطور شمرو ازت جدا کنم پاشو اذان مغربه من به کی اقتدا کنم