سر تو روی نیزه گرفته

سر تو روی نیزه گرفته

[ سیدمهدی حسینی ]
سر تو روی نیزه گرفته
خون به گیسوی نیزه گرفته
(اون‌قَدَر از تو نیزه کشیدم
دست من بوی نیزه گرفته) ۲

(قصد سفر دارم من
خون به جگر دارم من) ۲
یه مُشت خاک از گودال
نذاشت بردارم من

(وای اباعبدالله
لب‌تشنه کُشتنت آی اباعبدالله) ٢

(رُو لب خشکت گرد و غباره
بدنت جای نیز نداره) ۲
پاره‌های پیراهن کهنه‌ت
توی دستای یه نیزه‌داره

(شمر چه کارا می‌کرد
مگه مدارا می‌کرد) ۲
مشک سنان و پُر از
آب گوارا می‌کرد

(وای اباعبدالله
لب‌تشنه کُشتنت آی اباعبدالله) ٢

(سایه‌ی تو از روی سرم رفت
بعد تو لشکر سمت حرم رفت) ۲
دست و پاهای خونیِ شمر و
دیدم و گفتم برادرم رفت

(این دلِ غم‌دیده گرفت
سر و جلو دیده گرفت) ۲
صدا زدم شمر برو
صدامو نشنیده گرفت
* * * *
و اِن یَکادُ الَّذین کَفَرو
نیزه فرو شد به تنت

نظرات