ای که از هر نفست نغمهی هو میریزد لب خود غنچه نکن سِر مگو میریزد یوسف مصر که ناز از دَم او میریزد نزد جعده سمن آرای تو مو میریزد دیده مگشا که خدا بر دل ما رحم کند آخر از ناحیهی پلک، سبو میریزد بلبل طبع من از لب به سخن باز کند گره از ناحیهی زلف چمن باز کند قمر آمد به کنار تو خجالت زده شد خواست از خاک زمین تا که دهن باز کند تو ز قبرم مگذر محض رضای همه چون خیزد از جا تن من بند کفن باز کند دل ز شمس و قمر و لیل ربودی بهخدا آنچه خوبان همه گفتند تو بودی بهخدا باز کن در که گدا پشت گدا میآید بهر بوسیدن دست تو دعا میآید همهی خلق گدایند و به تخت ملکوت تاج شاهی به تو با رنگ طلا میآید تو اگر زلف رها سازی و بر باد دهی خود به خود بوی خوش کرببلا میآید علی علی، علی علی...