تو اون شلوغی، چطور لباس تو دراومد دیدم که شمر با خنجر اومد دیدم که شمر کافر اومد نمردم آخر، سر تو رو رو نیزه دیدم پی تو روی خار دویدم چیا ز حرمله شنیدم رگاتو دیدم، یه عده نابلد بریدن چقدر سرت رو بد بریدن مگه از گودال، درت آوردن که من از گودال، دربیام آقا حسین جان به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم حسین جان، شبی که میرفتم واست کاسهی آب گذاشتم حسین جان، تو بودی و گودال و ریگ و دم تیر نیزه خداحافظی کردی با زینبت تا حالا، از این خونواده زنی رو نبردن اسارت الهی میمردم نمیدیدم اینقدر جسارت، واویلا من بی وضو، موی تو را شانه نکردم حالا به دنبال سرت، باید بگردم (برادر جان، سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری)۲ اگر کشتند چرا آبت ندادند چرا زان در نایابت ندادند اگر کشتند چرا خاکت نکردند کفن بر جسم صد چاکت نکردند حسین جانم ...