آدم توی پیری، دلبستهتر میشه با هر غمِ، بچهش چه زود، چشماش تر میشه کی واسهی، آدم آخه، مثل پسر میشه ای گریهکنها که توو روضه، گذر دارید ای پیرمردای این مجلس،خبر دارید از حال من مخصوصاً اگه، پسر دارید منم یه روز جوونی داشتم گل امیدمو میکاشتم تا سر روی شونهش میذاشتم علی علی علی اکبر ای پیرمردا که، بچه شهید دادید دیدید چقد سخته، دم رفتن امید دارید آروم میگید، برگرده کاش، با غصه میبارید خواستم دستاشو باز بگیرم، نموند و رفت بگم اکبر من خیلی پیرم، نموند و رفت خواستم بگم بیتو میمیرم، نمون و رفت آروم نداشت برای رفتن نگاه نکرد به چشمای من که جون من جدا شد از تن علی علی علی اکبر من با همین دستام، بچهام رو برداشتم هر پاره از، جسمش کجاست؟ ای کاش خبر داشتم هرکس که دید، باور نکرد، من هم پسر داشتم از بس صحرا پر بود از خون، مطهرش میترسیدم که پا بذارم، رو پیکرش دیدید چقدر سخته خجالت، از مادرش بگید به مادر شهیدا دعا کنن برای لیلا که بیعلی شده چه تنها علی علی علی اکبر