یادم نرفته است

یادم نرفته است

[ شهید حسین معز غلامی ]
یادم نرفته است که هنگام عزتم 
آن روزها که بود گلم همجوار من 
دور و برم تمام یل هاشمی نسب
ابر محبت همه‌شان سایه‌سار من
*****
یادم نرفته است که هر روز با حسین 
دل بود و خاطرات قدیم مدینه‌ای 
وقتی که می‌زدم به سرش شانه آن زمان 
 دل می‌گرفت عطر شمیم مدینه‌ای 
*****
یادم نرفته است که هر وقت عزم او 
می‌کردم و رفتن من با شتاب بود 
بر روی ناقه تا بنشینم به زیر پا 
زانوی ماه ام بنین هم رکاب بود
*****
یادم نرفته است که خلخال پای من 
حتی ز چشم اهل حرم استتار بود 
چون که جواهرات سر و دست و پای من
از جانب علی پدرم یادگار بود 
*****
یادم نرفته است که از سوز تشنگی 
اکبر چطور ذکر عطش العطش گرفت 
وقتی حسین بر سر نعش علی رسید 
دیدم کنار پیکر او حال غش گرفت 
*****
یادم نرفته است که عباس تا که گفت 
ادرک اخی اخی، ز حسینم کمر شکست 
 برگشت خیمه، خیمه‌ی عباس ناگهان 
با آه فاطمی حسینم ز هم گسست 
*****
یادم نرفته است که من روی تل و او 
 جسمش به زیر چکمه‌ی ناپاک شمر بود 
حسین، حسین، حسین

نظرات