
کربلا از محضر زینب تکامل یافته از نسیم چادر زینب بوی گل یافته این بیابان، میزبان دسته دسته گل شده آنقدر با کاروان گل نشسته، گل شده ما گلى داریم که از خاک و آب کربلاست شیر دُخت بوتراب، اُمُّالتراب کربلاست کربلا دشت بلا، فرمانروایش زینب است کشتیاش خون خدا و ناخدایش زینب است رتبهاى دارد که دشمن اعترافش میکند رو به قبله میشود، کعبه طوافش میکند اینکه در محمل نشسته، فاطمه یا زینب است عالىِ أعلى على یا اینکه عُلیا زینب است محملش را همچنان بیتُالحرام آوردهاند عمّهی سادات را با احترام آوردهاند عصمتش را بین، کسى عصمت ندیده این همه عزّتش را بین، کسى عزّت ندیده این همه او اگر اخمى کند، تا حشر طوفان میشود لشکر کوفه ز جنگیدن پشیمان میشود هجده تکبیرزن، شمشیرزن آورده است با خودش خواهر نه، زن نه، شیرزن آورده است ای سپاه کُفر، گر گویم تو هیچى، بهتر است به پر و پاى چنین شیرى نپیچى، بهتر است از کنار محملش اصحاب یک یک میروند بهر عرض دستبوسىاش ملائک میروند و زمان ناقهاش در دستهاى جبرئیل لابهلاى گریه میآید صداى جبرئیل