(یادش بخیر آن جبهههای نور، یاران)۲ این عقدهها تا کی کنم مستور، یاران یادش بخیر صبح شلمچه عصر مجنون شبهای فکه، روزهای هور، یاران قلبم تپد از بهر دیدار دو کوهه هم از برای آبهای خون یاران (بر زرق و برق شهرها نزدیک کشتم)۲ از خاطراتم تا که گشتم دور یاران من بارها دیدم به خون افتاده یاری از پیرهای دشمن منحوس یاران (در جبهه مهدی ساقی دلهای ما بود)۲ میداد مِی بر هر دل مخوف یاران (هم سنگرانم بارها دیدند او را)۲ اما من بیچاره بودم کور یاران آخر چه سازم تا شهیدان را ببینم در زمره آنان شوم محبوب یاران