پرواز

پرواز

[ احمد بابایی ]
گره افتاده بود در کارم سخت درگیر غصه ها بودم
با خودم حرف می‌زدم تا صبح کاش ای کاش کربلا بودم
کاش ها  بال بال پروازند

کوله بار گلایه در دستم دم به دم اشک و آه آوردم
میهمان خدا شدم وقتی به شهیدان پناه آوردم
عطر و بوی خدا دلم را برد

گم شدم در حوالی باران در بهاری که سنگ هم ابری است
چون وطن همچو متاردان شهید کار این دل هنوز بی صبری است
ای رفیق هنوز گمنامم غم دنیا گرفته پای مرا

دست دل را بگیر و شادم کن
قسمت میدهم به روح امام مظهر شاه تشنه یادم کن
هادی ام باش آی ابراهیم

ما که سرگرم روزگار شدیم دیتمان پیش عشق رو شده است
از خجالت سکوتمان سرشار حرفمان بغض در گلو شده است

شب قدر است خوابمان نبرد گاه میعاد کوفه و محراب
وعده گاهی شکوه مرصاد است

ای بنازم به آن شهیدی که گاه صید است و گاه صیاد است
ای بنازم به عاشقان علی خون وضوی اهالی عشق است 

سرخ شد چهره‌ی اذان حرم هر کجا سجده می‌کنم پیداست 
رد پای مدافعان حرم وحی اطهر به غای الارض

آرمان عشق بود و آزادی خنجر و طعنه رنجه‌اش کردند
ای بنازم به آن شهیدی که قبل کشتن شکنجه‌اش کردند

آرمان عزیز حجت ماست تو بگو رو به روی ما در جنگ پشت جلاد اجنبی باشد
آنچه بالاست پرچم شهداست شهر اگر شهر زینبی باشد

علم از دست ما نمی‌افتد به دلم شد برات چهل سال است یا شهیدند اسم اعظم‌ها 
آخر الامر می‌رسد تا قدس دیر و زود این خط مقدم‌ها

تازه آتش بس حسن این است
با شیدان وطن وطن شده است 

با شهیدان زمان زمانه‌ی ‌ماست
چله‌ای هست پشت هر تابوت بار تکلیف روی شانه‌ی ماست

شهدا را نمیبریم از یاد در شهادت حیات می‌جوشد
در شب تار صبح عیدی است تا نشانی دهند مقصد را سر هر کوچه ای شهیدی هست

راه را با ستاره پیدا کن چند قرن است آسمان دور سیصد و سیزده نفر گردد
ای شهیدان دعا کنید امسال صاحب ذوالفقار برگردد

عطر عصر ظهور پشت در است

نظرات

عالی

لبیک یا حسین(ع)