سامرا اَلوداع که نفس آخر شد

سامرا اَلوداع که نفس آخر شد

[ محمدحسین حدادیان ]
سامرا اَلوداع که نفسِ آخر شد
جوونِ علی‌اکبرِ رضا پَرپَر شد

تو سامرا دلم می‌سوزه به یادِ
کوفه و شام و قافله بی‌اراده
تو مجلسِ متوکِّل روی لب‌هام
دَخَلَت زینبُ عَلَی‌ بنَ‌زیاده

خوبه حکیمه خواهرم ندیده
به روی نیزه‌ها سرِ بریده
بمیرم ای خدا برای زینب

سرِ علی‌ِاصغر و حسینه
که توی مجلسِ شرابه بِینِ
تشتِ طلا پیشِ چشای زینب

السلامُ علیٰ جدّیَ العطشان
حسین‌ جانم حسین‌ جان... 

روضه‌ها مثلِ فاطمیه با مادر شد
جوونِ علی‌اکبرِ رضا پَرپَر شد

مثلِ علی دستای من رو می‌بندن
به گریه‌های من با طعنه می‌خندن
یه روزِ خوش ندیده هادیِ زهرا
جلو چشام دیدم که قبرمو کندن

دوباره شد داغِ مدینه تازه
دشمن اومد تو خونه بی‌اجازه
تو کوچه بُردنم غریب و تنها

شکرِ خدا دیگه برابرِ من
سیلی نزد کسی به همسرِ من
بمیرم ای خدا برای زهرا

نمی‌زنن، جلو بچه مادرو نمی‌زنن
گلِ یاسِ پَرپَرو نمی‌زنن، نمی‌زنن

السلامُ علیٰ جدّیَ العطشان
حسین‌ جانم حسین‌ جان... 

مثلِ شمع توی حُجره سوخت و خاکستر شد
جَوونِ علی‌اکبرِ رضا پَرپَر شد

زندگی دیگه واسه‌ی من عذابه
خدا می‌دونه غربتم بی‌حسابه
این آخرین گریزِ روضَمه امشب
مثلِ رقیه بُردنم تو خرابه

فهمید که خونیه لب‌های باباش
با دست کوچکش می‌زد رو لب‌هاش
اَمون از اون نیمه‌شبِ رقیه

به عمّه گفت دیدی که آخر اومد
رگِ بُریده رو که بوسه می‌زد
دوباره خونی شد لبِ رقیه
****
نبین توی خرابه‌هام، آسمونا جای منه
من دخترِ شاهم و دنیا توی دستای منه

نبین الان گرسنمه عالَم روزی‌خورمه
دخترِ شامی من مَلَک مراقبِ چادرمه

کجا بودی مو داشتم تا کمرم
کجا بوی دستِش بود زیرِ سرم

مویی که سوخته دگر شانه نمی‌شود

نظرات