خنجر نمی برد

خنجر نمی برد

[ امین شادکام ]
حسین واویلا...

خنجر نمی‌برد، هر چه دوباره میزند آخر نمی‌برد
این بار سوم است، سر را به روز زانوی مادر نمی‌بُرد

انگار چشم تیغ، افتاده در نگاه پیمبر نمی‌برد
حتماً به حرمت، آن بوسه‌های آخر خواهر نمی‌بُرَد

آبش نمی‌دهد، شاید برای خشکیده حنجر نمی‌برد
و الشمس کورت ، خنجر در این هیاهوی محشر نمی‌برد

شد ضربه‌ی دهُم، هر چه تلاش می‌کند آخر نمی‌برد
این بار آخر است، این آخرین تلاش لب کُند خنجر است

ضربه دمادم است، سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
این بار آخر است، در بین قتلگاه نگاهش به خواهر است

اصرار می‌کند، هِی میزند به حنجر و تکرار می‌کند
این بار میبُرد، این خنجر شکسته به اصرار میبرد

این شمر لعنتی، مشغول کشتن تو شده چند ساعتی
تیغ از قفا برید، مشغول ذکر بودی و او بی هوا برید

مادر نداشتی، ای تشنه‌لب تو طاقت خنجر نداشتی
پیچیده در جهان، فریاد وای حسین وای حسین حسین جان...

بحق زینب...

نظرات