
خدا میدونه چند شبه، خیلی دلم بغل میخواد خداروشکر سرت اومد ایشالله دستاتم میاد ای وای از این دار و نداری، من دست دارم تو نداری دلتنگِ خوابِ روی پاتم، ای کاش پاهاتم بیاری بعد اون همه عذاب، بعد مجلس شراب خسته شدی یهکم روی پاهام بخواب روی نیزه دیدمت، درد داری میفهممت چیکار کنم با این رگای دَرهمت بابا چرا رقیهاَتو دیگه صدا نمیزنی؟ حلالشون نمیکنم مَنِ الّذی اَیتمنی بابا اَمون از دست این زجر، با حرمله دستامو بستن قربون دندونِ شکستهاَت، دندون شیریمو شکستن زجر و حرمله بَدَن، تا پیشم میومدن سهسالتو کنار عمّه میزدن جون نداره دخترت، زخمیام مثل سرت پهلوم شکسته عین زهرا مادرت ای بابا حکایتی شده مویم