
حسينم اى بى سر حسين عريان پيكر تو را تشنه كشتن بميرم اى مادر دويد و دويدم بريد و بريدم سرت را سر نيزه ديدم قّتلوكّ بُنىّ ذّبحوكّ بُنىّ مّنعوكّ بُنىّ لبت خون افتاده ز بى تابى بابا چرا روى دستم نميخوابى بابا به دست عدويت چه شد رنگ رويت شده پاره پاره گلويت غنچۀ بى سر من لالۀ پرپر من اى على اصغر من از اين بى تابىها شدى آخر راحت ميان آغوشم شده قربانگاهت بريدن سرت را همه حنجرت را چه پاسخ دهم مادرت را التماسم نديدن حنجرت را دريدن سرت از تن بريدن ***