تا شنیدم از سر نی صوت قرآنت حسین جمع و کردم پای نیزه خیل طفلانت حسین یاحسین و یاحسین بر منِ بی تاب و طفلان غمین و نوحه خوان گریه میکردند و حتّی نیزه دارانت حسین ای که میبوسید دَمادَم فاطمه روی تو را آل سفیان کرد و از چه سنگ و بارانت حسین؟ یاحسین و یاحسین یک نفر نبوَد که دشمن دور و از زینب کند کو ابالفضل و علی و خیل یارانت حسین یا حسین و یا حسین ای سر به هوای سر تو ما به فغانیم در کوچه و بازار و چو انگشت نشانیم تو سر به سرِ نیزه و ما سر به بیابان بعد از تو دگر ما همه ویرانه مکانیم طوریست که پر از خون به سر نیزه عیانی ما پای پر از آبله تا شام و روانیم تو قافله سالار و به ما بودهای ای سر اکنون بنگر همسفر شمر و سنانیم