تاشنیدم از سر نی صوت قرآنت حسین

تاشنیدم از سر نی صوت قرآنت حسین

[ حاج اسلام میرزایی ]
تا شنیدم از سر نی صوت قرآنت حسین
جمع و کردم پای نیزه خیل طفلانت حسین 

یاحسین و یاحسین

بر منِ بی تاب و طفلان غمین و نوحه خوان
گریه می‌کردند و حتّی نیزه دارانت حسین

ای که می‌بوسید دَمادَم فاطمه روی تو را
آل سفیان کرد و از چه سنگ و بارانت حسین؟

یاحسین و یاحسین

یک نفر نبوَد که دشمن دور و از زینب کند
کو ابالفضل و علی و خیل یارانت حسین

یا حسین و یا حسین

ای سر به هوای سر تو ما به فغانیم
در کوچه و بازار و چو انگشت نشانیم

تو سر به سرِ نیزه و ما سر به بیابان
بعد از تو دگر ما همه ویرانه مکانیم

طوری‌ست که پر از خون به سر نیزه عیانی
ما پای پر از آبله تا شام و روانیم

تو قافله سالار و به ما بوده‌ای ای سر
اکنون بنگر همسفر شمر و سنانیم

نظرات