
شعر اوّل بال فرشته كه خاك پای حسین است فرش حسینیه ی عزای حسین است فاطمه دنبالش است روز قیامت هر كه به دنبال دسته های حسین است شعر من و تو كه افتخار ندارد تا كه خدا مرثیه سرای حسین است رحمت خدا برای اینكه بریزد منتظر گریه ای برای حسین است در دل مردم چه هست كار نداریم در دل ما كه برو بیای حسین است دست به سمت كسی دراز نكردیم هر دو جهان در یدِ گدای حسین است گندم شهر حسین روزی ما شد باز سرِ سفره ها غذای حسین است قیمت اشك برای خون خدا هست دست همان كَس كه خونبهای حسین است پرچم كرببلا همیشه بلند است حافظ پرچم اگر خدای حسین است هرچه كه ما خواستیم فاطمه داده آنچه فقط مانده كربلای حسین است هی خیس می شویم و عطشناك می رویم ما تشنگان به چشمه ی افلاك می رویم ناپاك و پاك هر چه كه هستیم و بوده ایم اینجا كه آمدیم همه پاك می رویم با گریه بر شما متولد شدیم و باز با روضه ی وداع تو در خاك می رویم سینه نمی زنیم پَر و بال می زنیم تا بی كران به سینه ی صد چاك می رویم بر ما اگرچه تهمت دیوانگی زدنند با این جنون به آن ور ادراك می رویم ایاك نستعین من اسم قشنگ توست ما با تو تا پرستش ایاك می رویم هر كه را نیست سرِ دادن سر برگردد زان كه خورشید در این معركه بی سر گردد دست او مثل اباالفضل می افتد بر خاك با حسین ابن علی هر كه برادر گردد زندگی كردن او در گرو مُردن اوست لاله پیوسته بر آن است كه پرپر گردد ظهر فردا كه سر دوست دمد بر نیزه ظهر فردا كه جهان عرصه ی محشر گردد هر كه را نیست سر كشته شدن، در دل شب بی كه حرفی بزند برگردد