این قصّه رو تازیونه میدونه در و دیوار خونه میدونه کسی چه میدونه چیه غصّه گریههای شبونه میدونه مادر از درد، عرق سرد میکنه از طرز استراحتش معلومه پهلوش درد میکنه تا میخوابه این شبای آخریش زخم رو اَبروش وا میشه خونی میشه بازم روسریش همهی دغدغهاش اینه، علی نبینه زخم صورتو درداشو ریخته تو خودش، خدا میبینی غیرَتو! مادرِ مهربون من... **** در سوخته از آتیشِ دلِ مادر داره یه دل پُر گِله مادر غریبی یعنی این که روز و شب جلو چشممه قاتل مادر غربت یعنی فاطمهی بیعلی که پشت در اون دوّمی همدست بشه با اوّلی غربت یعنی علیِ بیفاطمه یعنی که دستت بسته شه به زور جلو چشم همه علی حلال کنی منو، آخه نشد ببینی بچّهتو مادر حلالیت میخواد، خدا میبینی غیرَتو! مادرِ مهربون من... **** یاسِ علی زخمی از تبر داره فقط حسنه که خبر داره مادر امروزم تیمّم کرد آخه آب براش ضرر داره میشه حسّاس صورتی که نیلیه هر چی داره درد میکِشه زیر سرِ اون سیلیه لعنت بر اون دستایی که بیهوا بالا اومد تو کوچهها مادرمو کُشت بیصدا خاکیه چادرش ولی، رها نکرده این امانتو خاکیه امّا محکمه، خدا میبینی غیرَتو! مادرِ مهربون من...