گاه‌گاهی نگاه ما را بَس

گاه‌گاهی نگاه ما را بَس

[ حاج محمدرضا طاهری ]
گاه گاهی نگاه، ما را بس،بوسه‌ای گاه گاه، ما را بس
گرچه از دست یار ممکن نیست، جِگَری رو به راه ما را بس

ما گره در گره شدیم اما، لطف زلف سیاه ما را بس
رو به چشمش نماز خود خواندیم، و همین اشتباه ما را بس

تا به کویش نرفته ایم افسوس، ولی این شوق راه ما را بس
دربساطم نبود غیر از آه، وهمین نصفِ آه ما را بس 

مرقدی با دو گنبد زردش، خاکِ آن بارِگاه مارا بس
یک ضریح و دو قبله و دو امام، یک حرم با دو شاه ما را بس

به ضریحش نشد اگر برسیم، کنج آن سرپناه ما را بس

ما حسینی شدیم شکرِ خدا، کاظمینی شدیم شکر خدا
زلف ما را به بادها دادند،لطف خود را به یاد ها دادند 

تا گره های کار من دیدند،به لبم یا جوادها دادند
تا که بردیم نام او دیدیم، رونقی بر کِساد‌ها دادند

تا از این خانه ما جدا نشویم، به لبم وان یکاد‌ها دادند
نان خود را دوباره بخشیدند، از سر ما زیاد‌ها دادند 

نا مراد آمدیم اما باز، قبل گفتن مراد‌ها دادند
مثل باران شدند رحمت را، بر تمام بِلاد ها دادند

خط کشیدند روی بدها و، باز هم امتدادها دادند
حرف‌های نگفته آوردم، تا به دستم مِدادها دادند 

هِی نوشتیم نامه ادرکنی، یا جواد الائمه ادرکنی

یا جواد الائمه...

از جمالش کمال میریزد، از کمالش جلال میریزد
از لبش دانه‌های سرخ انار، از قَدَش اعتدال می‌ریزد

به تماشاش ایستاده جهان، که به هم نظم سال می‌ریزد
روی دوش رضا از آن گیسو ، آبشاری زلال می‌ریزد 

نور او لَن ترانیِ موسی است، کوه هم بی مجال می‌ریزد
چِقَدَر جامه وچکامه براش، از قلم‌های لال می‌ریزد 

همه تقصیرِ تیغِ آن اَبروست ، خونِ ما را حلال می‌ریزد
آمد و از غبارِ جاده‌ی او، معجزاتی مَحال می‌ریزد
بعد از این از دل غریبِ رضا، غم قال ومُقال می‌ریزد

به علی رفته نور سَرمَدِ ما، آمده سومین محمد ما

ای مبارک ترین سلام رضا، آفتاب علی الدوام رضا
 سبزی مسجدالنبی علی، کعبه‌ی مسجدالحرام رضا

نهمین رکعت رسول خدا، اولین اشهد و سلام رضا 
امتداد همیشه‌ی زهرا، شرف الشمس مستدام رضا

سجده‌ی شکر فاطمه این است، برکت‌های خاصُّ وعامِ رضا
آمدی و به عشقِ تو خواندم، بچه ها را همه غلامِ رضا 

دَمِ بابُ الجواد هر که رسید، می‌شود جبرئیل بام رضا 
باز هم آمدست امام حسن، باز هم آمده امام رضا

گوئیا جمع یاس و یاسمن است، بین آغوش فاطمه حسن است

آخرین مرتضای راه حسین، سومین جلوه از پگاه حسین 
تو علی هستی و عجب هم نیست، خیره باشد به تو نگاه حسین 

صبر باید کند خدا برسی، تا که کامل کنی سپاه حسین 
گفت در گوش تو پدر اذان و خدا، گفت حی علی الفلاح حسین 

باتو شیرین شده است عُمر رباب، باتو زیبا شده است ماه حسین 

مادرت در خیال خود میگفت، بِشَوی کاش تکیه گاه حسین 
تا که رفتی به کربلا گفتند، شیر آمد به رزمگاه حسین 

آنقدر خشک شد لبت دیدم، رو زدن‌های گاه گاهِ حسین
حرمله کاشکی زمان می‌داد، سیر بینَد تو را نگاه حسین

به گمانم سه شعبه آتش بود، سوخت در بین سینه آهِ حسین 
پیش تو روی زانویش میزد، مادری پشت خیمه گاهِ حسین
 
بین گودال نه، ز شرم رباب،پشت خیمه است قتلگاه حسین 
بعد گودال پیش او رفتند، نیزه‌ها بر زمین فرو رفتن

نظرات