نه پیشوَند و نه پسوَند حُرّ حُرّی تو حسین آمد و آزاد از یزیدَت کرد غروب و نعلِ تازه و صدای ده سوار سرِ تو رویِ نیزه و میخنده نیزهدار میونِ خیمه سوختهها میگم که اَلفَرار من و به قصدِ کُشت زدَن ،قدَم کَمونیه دیدم توو دستِ ساربون ازت نشونیه دیدم که گوشِ دخترت ،رقیه خونیه نگاهمه به علقمه ،کجاست برادرم ببینِ دست به دست داره میگرده معجرَم **** (میدرَخشی به زمین لعلِ درخشان شده ای)۲ مثلِ اوراقِ به هم خوردهی قرآن شدهای تو همین ظهر خداحافظی از من کردی دَمِ مغرب نشده ،رَملِ بیابان شده ای