میره از لشگریان سان می‌بینه

میره از لشگریان سان می‌بینه

[ وحید شکری ]
میره از لشکریان سان می‌بینه
دشمنو ذلیل و حیران می‌بینه

این دلاور همه عشق دنیا رو
تو چشای رقیّه جان می‌بینه

چقدر تو بالایی
عجب چشمای زیبایی
عجب قامت رعنایی

خدا که خلقش کرد
به خودش گفت بنازم من
چقدر شده تماشایی

جنمو بنازم، این دلاور روئین تنمو بنازم
بَه علمدارو برم علمو بنازم
مرده زنده می‌کنه کرمو بنازم

از دو تا چشماش غیرت می‌ریزه
از قد و بالاش هیبت می‌ریزه

کاسه‌اَتو بگیر زیر مشک آقا
هرچقدر بخواهی واست می‌ریزه

چه چشم و ابرویی
عجب قامت دلجویی
به عجب زور و بازویی

چه برق شمشیری
عجب طوفان سنگینی
چه نعره و هیاهویی

قمرو بنازم، یل با صلابتو جگرو بنازم
رگ موروثیه از پدرو بنازم
پدرش حیدره پس پسرو بنازم

نظرات