شکسته بال و پرم، وا نمیشود بالم از این خرابتر آقا نمیشود حالم هنوز هم که هنوز است در مسیر جنون به پختگی نرسیدم، چو میوهی کالم گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم بدون رؤیت رویت گذشت هر سالم مرا ببخش که کمتر به یادتان بودم ببخش، رنگ شما نیست رنگ اعمالم فدای تار عبایت، بگیر دستم را بگیر دست دلم را، مریض احوالم به غیر روضه و گریه، به غیر نور شما که هیچ نور امیدی نمانده در عالم میان روضهی گودال این دلم گیر است شبیه جد غریبت اسیر گودالم