شاگرد حیدر، عباس مهجبین بابا علی و مادر امالبنین نیازی نیست که دست به شمشیر بشه خود به خود لشکر میافتادن زمین میون معرکه فاتح تن به تن دارن یکی یکی دشمنا در میرن پیرمردی که جمل رو دیده میگه بنویسید اباالفضل بخونید حسن دستش گره گشا، مشتی کربلا پیچیده همه جا عباس مرحبا عباس ابن علی