شام فراق و روز وصال اشک می‌دمد

شام فراق و روز وصال اشک می‌دمد

[ حاج منصور ارضی ]
شامِ فراق و روزِ وصال، اشک می‌دمد
در عشق بازی منِ لال، اشک می‌دمد
پشتِ سر زبانِ سوال، اشک می‌دمد
در قلّه‌های قرب و کمال، اشک می‌دمد

این اشک، اشک شوقِ وصال است
گوهر از سجّاده پهن کن، غمِ اللهُ‌اکبر است

وقتی که تاک، صاحبِ اعجاز می‌شود
هر گوشه از ضریح قَدَح‌ساز می‌شود
راهی برای عاشق اگر باز می‌شود
مستانه سر به زیر و سرافراز می‌شود

مُهرِ سکوت، زینتِ محفل کند مرا
جامی بیاورید که عاقل کند مرا

دریا بی‌کرانی و عمق و مساحتش
جبریل با وجود و کمال و عبادتش
شاعر نه من که دِعبِل و فضل و فَصاحتش
حتّی رسول با همه قرب و ساحتش

ماندند در بیان مقام ابوتراب
احیاگر از بردن ابوتراب

وقت وضو گرفتن و مِی‌خانه رفتن است
احیا بگیر موسم قرآن گرفتن است
آبِ وضو پیاله‌ی دشتِ تو و من است
ساقی علی‌ست باده‌ی ما شاه‌افکن است

ما باده‌نوشِ دائمِ ساقیِ کوثریم
ما بی علی که دست به ساغر نمی‌بریم

وقتی که اشک و ناله‌ی شب شد مِلاک عشق
شد زندگی به کام، اسیر و هلاک عشق
من آب و نان گرفته‌ام از آب و خاک عشق
نور خدا نشسته به چشمان پاک عشق

روز ازل که آب و گِلم را سرشته‌اند
از عاشقانِ حضرت حیدر نوشته‌اند

نظرات