ناگهان نوری به سویم آمد از شب رد شدم چشم دل را باز کردم وارد مشهد شدم ظرف خالیام دویده در پی احسان تو یا عل موسی الرضا دست من و دامان تو قلهی کوه وقارت معدن الماسهاست گنبد زرد تو خورشید دیار فارسهاست بال و پرهای خیالم در هوایت رشد کرد کودکیهایم کنار حوضهایت رشد کرد قطرهای از ابر مهرت چشمهسار رحمت است آب سقاخانههای تو شراب جنت است مِلک قلب عاشقان دربست، تحتِ رهن توست باب حاجات همه، باب الجواد صحن توست دستمال اشک را با تربتت آمیختم گریههای مادرم را در ضریحت ریختم پنجره فولاد تو اعجاز را آغاز کرد نُطق طفل لال مادرزادِ ما را باز کرد میتوانی جسمِ بیجان مرا احیا کنی در رواقت گُم شوم، شاید مرا پیدا کنی سرخوشیِ تازهای داده سَرِ پیری مرا مثل کفش کهنهای تحویل میگیری مرا (به هنگام پیری مرانم ز خویش که صرف تو کردم جوانی) کولهی سنگینی از بار گناه آوردهام بر امام مهربان خود پناه آوردهام تار و پود فرشهایت را مرمت میکنم این سه شب اندازهی سی سال خدمت میکنم عاقبت پروندهی تفسیرها مختومه شد باطن هر یا رضا، یا حضرت معصومه شد مشهد و قم تا ابد بانی خوشنامی ماست این دو خطّه برکت ایران اسلامی ماست در دل ما عشق این خواهر برادر را ببین حکمرانی کردنِ موسیبنجعفر را ببین کاشکی برداری از راه من این بنبست را ضامن آهو! بیا گردن بگیر این پست را مورِ ناچیزم، به دربار سلیمان آمدم دستبوسی، محضر شاه خراسان آمدم آه! درد لاعلاج تو مرا بیمار کرد روضهی یَابْنَ الشَّبیبت چشم من را تار کرد نیزه با دندانِ جَدِّ تشنهات برخورد کرد استخوان سینهاش را چکمهپوشی، خُرد کرد