سرسلسله‌ی عاشق‌ها؛ مادر

سرسلسله‌ی عاشق‌ها؛ مادر

[ ابوذر بیوکافی ]
سرسلسله‌ی عاشقا مادر
با غربت غم آشنا مادر
یار روزای بی‌کسی مادر
باوفا مادر

زبون به مدح تو نمی‌شه نوکر تو وا کنه
مگه اجازه بدی فقط اسمتو صدا کنه
که اسمتو می‌تونه مس قلبمو طلا کنه

دیدی که حق تلاش‌ت توو دنیا
توو کوچه های مدینه شد ادا
روزی که گوشواره‌های دخترت
شکسته شد با یه سیلی بی‌هوا

(وای مادر)

عمرت رو واسه دین فدا کردی
راه نفس نورو وا کردی
دنیا رو پُر از زندگی کردی
باصفا کردی

کمال عرشی تو کجا و کلام ما کجا؟!
بزرگواری تو کجا اهتمام ما کجا؟!
سلام حق تعالی کجا و سلام ما کجا؟!

تویی که مادر خوب زمینی
خدا رو شکر نبودی که ببینی
توو آتیش در و دیوار فاطمه
می‌گفت با ناله "یا فضه خذینی"

(وای مادر)

توو لحظه‌های پَرزدن بودی
دلواپس یک پیروهن بودی
با اینکه یه عمر محترم بودی
بی‌کفن بودی

فقط نَه اینکه خدا فرستاده واسه تو کفن
پیمبرم برای تو هدیه میاره پیروهن
با روضه‌ی آماده کربلا میرن

با لحظه‌ای که حسین دور از وطن
رو خاک و نداره سر در بدن
کفن که جای خودش بوده حتی
براش نمونده یه کهنه پیروهن

(وای حسین)

نظرات