پدرم پهلوان علی اکبر اهل راز و نیاز بود و نماز چه سحرها که بارها دیدم گرم سوز و گداز بود و نماز در دل هر خطر که پیش آمد نام مولای خویش را میبُرد هیچکس شک نداشت وقتی او به ولای علی قسم میخورد راز اعجاز او، شعار نبود عشق را در دلِ عمل میدید قسمتی از درآمد خود را به یتیم و فقیر میبخشید تکیهگاه همه ضعیفان بود محترم بود بین اهلِ محل بَر نمیداشت دست از احسان تا نیامد زِ راه پیک عجل همهی هفته منتظر بودند پهلوان محله باز آید معرکه میگرفت و میفرمود: ایها النّاس یک به یک باید به علی اقتدا کنیم فقط که علی مقتدای خوبان است کوری چشم دشمنان علی ذکر عشاق حق، علی جان است هر چه زنجیر بر تنش بستند یا علی گفت و پاره کرد، ولی گفت: هرگز گسستنی نبُوَد قفل و زنجیر عشق، عشق علی پدرم پهلوان علی اکبر بیشتر از همه تحمل داشت روی بازوی خویش از زنجیر بارها زخم، بارها گل کاشت حرف آن پهلوان دریادل حلقهی گوش نونهالان شد سالها بعد در دل دشمن مرهم ما شکسته بالان شد عهد کردیم تا نفس باقیاست یا علی گفته و به پیش رَویم بهتر از این چه نعمتی که همه کشتهی مقتدای خویش شویم نعرهی یا علی مدد آن شب راه ما را پُر از مُنَوّر کرد ما که مجروح و نیمهجان بودیم ما نکردیم، عشقِ حیدر کرد آن گروهان پهلوان پرور عَلَم عشق را به دوش کشید تیر اما نوشت با خط خون روی سربند سرخ چند شهید به علی اقتدا کنید فقط که علی مقتدای خوبان است کوری چشم دشمنان علی ذکر عشاق حق، علی جان است امشب اما دوباره طوفان شد یاد طوفان کوفه افتادم نعرهی یا علی مدد سَر داد از زمین تا به عرش فریادن در پزیرایی از پدر دختر شیر آورده بود و نان و نمک زخمها را نمک زده افطار حیدر از یاد ماجرای فدک با وجود تمام فرزندان فاطمه نیست مرتضی تنهاست آب از اشک مرتضی جوشید که علی هم به یاد کرببلاست شیر هم روضهی عطش میخواند روضهی مادر و علی اصغر نان هم امشب شهید شام شد و گریهی بیقراری دختر سالها بعد در دل دشمن مرحم ما شکسته بالان شد