دویدم با چه ذوقی کوله‌بار عشق را بستم

دویدم با چه ذوقی کوله‌بار عشق را بستم

[ حاج منصور ارضی ]
دویدم با چه ذوقی کوله‌بار عشق را بستم
قدم برداشتم دیدم میان مشهدت هستم

دل تاریکِ من دارد به‌سوی ماه می‌آید
فقیری لابه‌لای زائران شاه می‌آید

به یاد قبله‌گاهِ مرقدت بستم صلاتم را
دم بابُ الجَواد از یاد بُردم مشکلاتم را

عجب حال خوشی دارم امین الله می‌خوانم
نشستم روبه‌رویت "آمدم ای شاه" می‌خوانم

بزرگِ کشورِ ما، آبروی مُلک ایرانی
رعیّت دور تو جمعند، سلطان خراسانی

سکوتم در هیاهو می‌دود دنبال لحن تو
تویی فرزند موسی کوه طور ماست صحن تو

شب از وَالشَّمسِ روی تو به پستو می‌رود هر روز
کنار گنبدت خورشید از رو می‌رود هر روز

کبوترزاده‌ام، دلواپس گندم شدم آقا
من آن طفلم که بین صحن‌هایت گم شدم آقا

حواس پرت من را این سه شب غرق زیارت کن
بیا ای ضامن آهو گدایت را ضمانت کن

خودت شور جوانی را به من دادی سرِ پیری
دلم را مثل کفش کهنه‌ای تحویل می‌گیری

در این آئینه‌ها تکرار شد فریاد ایمانم:
رضا جانم، رضا جانم، رضا جانم، رضا جانم

ضریحت را بغل کردم بغل کردی مرا انگار
چه می خواهد شهیدی که ببیند هم‌جوار توست
چه خوشبخت است آن‌کس که مزارش در کنار توست

سپردی دستِ خادم‌ها سیاهی‌های پرچم را
تمام حاجتم این است، باشم این مُحَرَّم را

دَمِ فوّاره‌ها از مشک سقّا آب می‌نوشم
لباس مشکیِ ماهِ عزا را با تو می‌پوشم 

همین‌که ناله‌ی یَابْن‌َالشَّبیبَت راه می‌افتد
تَصَوُّر می‌کنم از روی مرکب، شاه می‌افتد

نوک سرنیزه با دندان او برخورد خواهد کرد
سم مرکب تمام پیکرش را خُرد خواهد کرد

نظرات